"برف" از نیما یوشیج
متن اثر:
زرد ها بی خود قرمز نشده اند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار
صبح پیدا شده از آن طرف کوه "ازاکو" اما
"وازنا" پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.
وازنا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
مهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته، انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار
نقد عملی:
در بند اول شعر "برف" شاعر با توصیف از راه رسیدن صبح کار خود را آغاز می کند و نوید روشنی می دهد اما سپس با عبارت "وازنا پیدا نیست" خبر از وجود ابر اطراف کوه وازنا را می دهد و با رساندن این مطلب که برف در کنار پنجره ها جمع شده است القای سرما می کند و زمستان را یادآور می شود. شاید اول به نظر آید شعر "برف"، شعری است در وصف یک روز زمستانی و کسل کننده در مهمانخانه ای در روستای یوش. اما با شعر که پیش می رویم می فهمیم که شاعر مهمانخانه ای را تصویر می کند که مهماندارش ندانسته چند نفر "خواب آلود" را به جان هم انداخته. چرا شاعر مهماندار را قاتل مهمان ها می داند؟ اگر دقیق تر به شعر بنگریم در می یابیم که بیش از توصیف یک روز کسل کننده ی زمشتانی است. می فهمیم شعری است اجتماعی در وصف احوال جامعه ای که ناخواسته مردم ناآگاه و غافل را به جان هم انداخته.
بند اول با توصیف طلوع خورشید شروع می شود. شاعر به خوبی با استفاده از رنگ های قرمز و زرد خبر از درآمدن خورشید می دهد و وجود رنگ و نور قرمز بر دیوار را بیهوده نمی داند. سپس یادآور می شود که خورشید از طرف کوه "ازاکو" که یکی از کوه های روستای یوش است طلوع کرده است. تا اینجا به جز واژه ی "قرمز" می توان شعر را مثبت دانست. اما شاعر در ادامه با پیدا نبودن کوه "وازنا" فضایی منفی را می آفریند، چون دلیل پیدا نبودن کوه ها جز ابر یا دود شهر چه می تواند باشد؟ و حال آنکه این کوه در روستایی با هوای پاک قرار دارد؛ پس کوه را ابر از نظر پنهان کرده و در آخر شاعر یادآور می شود که زمستان هست و بالای پنجره ها را برف پوشانده است، اما نه هر بری بلکه برفی که مرده است و جز دردسر فایده دیگری ندارد.
بند دوم با تکرار عبارت "وازنا پیدا نیست" شروع می شود. او تکرار می کند که وازنا را ابر گرفته است. در روستای یوش اعتقاد بر این است که هر گاه کوه وازنا در زمستان ابر گرفته باشد، بارندگی در راه خواهد بود. عبارت بعدی واکنش شاعر نسبت به این حال و هوا را نشان می دهد و همچنین نسبت به مهمانخانه ای که تاریک است و ندانسته چند تن را به جان هم انداخته. چند تن خواب آلود، چند تن ناهموار و چند تن ناهشیار را. عبارت "روزش تاریک" وصف حال مهانخانه ای هست استعاره از جامعه.
کل شعر واکنش شاعر نسبت به جامعه ی ناآگاه است. شاعر به خوبی فضای جامعه ی خویش را در حکم مهمانخانه ای به تصویر کشیده که ناخواسته مردم غافل را به جان هم انداخته و احساس خود را نسبت به جامعه ی ناآگاه خود بیان می کند. جامعه ای که همچون زمستانی سرد و بی روح است و مردمی که در مهمانخانه ی تاریکی بی خبر از احوال بیرون از مهمانخانه گیر افتاده اند. اما نکته ی مهمی که در خور وجه است قرار گرفتن مهمانخانه بین دوکوه "وازنا" و "ازاکو" است؛ یکی پوشانده شده از ابر است و تهدید (بارش باران) به حساب می آید، اما دیگری پیداست و خورشید از آن بالا آمده. شعر می تواند صحنه ی نبرد امید و روشنی مقابل ناآگاهی و جهل در جامعه ای تاریک و خفقان آور باشد که شاعر از آن گله می کند.
عالی بود 👍 🌹